جدول جو
جدول جو

معنی گنه داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

گنه داشتن
(سُ خَ گُ دَ)
گناهکار بودن:
اگرچه نداری گنه نزد شاه
چنان باش پیشش که مرد گناه.
اسدی
لغت نامه دهخدا
گنه داشتن
گناه داشتن: اگر چه نداری گنه نزد شاه چنان باش پیشش که مرد گناه
تصویری از گنه داشتن
تصویر گنه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گذر داشتن
تصویر گذر داشتن
راه داشتن، عبور کردن
فرهنگ فارسی عمید
(غَ گَ تَ)
نگاه داشتن. حفظ کردن. حراست کردن. صیانت کردن. احتفاظ. محافظت کردن:
تو مر بیژن خرد را در کنار
بپرور نگه دارش از روزگار.
فردوسی.
به پیروزی شهریار بزرگ
من ایران نگه دارم از چنگ گرگ.
فردوسی.
به جنگ برادر مکن دست پیش
نگه دار از تیغ من جان خویش.
فردوسی.
مخور غم به چیزی که رفتت ز دست
مر این را نگه دار اکنون که هست.
اسدی.
دل چه کند گویدم همی ز هوی
سخت نگه دار مردوار مرا.
ناصرخسرو.
آن بود مال کت نگه دارد
از همه رنج ها به عمر دراز.
ناصرخسرو.
شرط بود دیده به ره داشتن
خویشتن از چاه نگه داشتن.
نظامی.
چشم ادب بر سر ره داشتی
کلبۀ بقال نگه داشتی.
نظامی.
نگه دار از آمیزگار بدش
که بدبخت و بدره کند چون خودش.
سعدی.
اگر راست بود آنچه پنداشتم
ز خلق آبرویش نگه داشتم.
سعدی.
که خود را نگه داشتم آبروی
ز دست چنان گربزی یاوه گوی.
سعدی.
، رعایت کردن. مراعات کردن. پاس داشتن. ارج نهادن:
بلاغت نگه داشتندی و خط
کسی کو بدی چیره بر یک نقط
چو برداشتی آن سخن رهنمون
شهنشاه کردیش روزی فزون.
فردوسی.
که تن گردد از جنبش می گران
نگه داشتند این سخن مهتران.
فردوسی.
نیاکان ما آنکه بودند پیش
نگه داشتندی هم آئین و کیش.
فردوسی.
نصیب روزه نگه داشتم دگر چه کنم
فکند خواهم چون دیگران بر آب سپر.
فرخی.
حق مادر نگه داشتن بهتر از حج کردن است. (کشف المحجوب).
به هر خوردی که خسرو دستگه داشت
حدیث باج و برسم را نگه داشت.
نظامی.
تخم ادب چیست وفا کاشتن
حق وفا چیست نگه داشتن.
نظامی.
نگه دار فرصت که عالم دمی است
دمی پیش دانا به از عالمی است.
سعدی.
وفای عهد نگه دار و از جفا بگذر
به حق آنکه نیم یار بی وفا ای دوست.
سعدی.
تو میروی و مرا جان و دل به جانب توست
ولی چه سود که جانب نگه نمی داری.
سعدی.
- دل کسی را نگه داشتن، پاس خاطر او داشتن. او را دل آزرده نکردن و نرنجاندن:
دل ایشان را ناچار نگه باید داشت
گویم امروز نباید شودش عیش تباه.
فرخی.
هم دل خلق نگه دارد هم مال امیر
کارفرمای چنین در همه آفاق کجاست.
فرخی.
، توجه کردن. مراقب بودن. پاییدن. مواظب بودن. ملتفت بودن:
نگه دار تا مردم عیب جوی
نجویدبه نزدیک شه آبروی.
فردوسی.
این صورت خوب را نگه دار
تا نفکنیش به قعر سجین.
ناصرخسرو.
یکی آمد به مصطفی گفت که اًنّی احبک. گفت: هش دار که چه می گوئی. گفت: اًنّی احبک. گفت: نگه دار که چه می گوئی. باز مکرر کرد. (فیه مافیه) ، به خاطر سپردن. (یادداشت مؤلف) :
نگه داشتندی به روز و به شب
اگر داستان را گشادی دو لب.
فردوسی.
حزیران و تموز و آب و ایلول
نگه دارش که از من یادگار است.
(نصاب الصبیان).
، نگه داری کردن. مصرف نکردن. از دست ندادن. محفوظ داشتن. ذخیره کردن:
سخن رانگه داشتم سال بیست
بدان تا سزاوار این گنج کیست.
فردوسی.
هزار از بهر می خوردن بود یار
یکی از بهر غم خوردن نگه دار.
نظامی.
آنانکه دست قوتی ندارند سنگ خرد نگه می دارند تا به وقت فرصت دمار ازدماغ ظالم برآرند. (گلستان). خدای تعالی مرا مالک این مملکت گردانیده که بخورم و ببخشم نه پاسبانم که نگه دارم. (گلستان).
منه بر روشنائی دل به یک بار
چراغ از بهر تاریکی نگه دار.
سعدی.
مجال سخن تانیابی مگوی
چو میدان نبینی نگه دار گوی.
سعدی.
، امساک کردن. (از زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). رجوع به شواهد ذیل معنی قبل و بعد شود، جلو گرفتن. جلوگیری کردن. یله و رها نکردن. ضبط کردن. مانع شدن. بازداشتن. منع کردن:
خواهی که نیاری به سوی خویش زیان را
از گفتۀ ناخوب نگه دار زبان را.
ناصرخسرو.
جان است و زبان است و زبان دشمن جان است
گر جانت به کار است نگه دار زبان را.
مسعودسعد.
این تاوان... بستدیم تا خداوندان اسپ را نگه دارند تا به کشت کسان اندرنیاید. (نوروزنامه).
چشمی که نظر نگه ندارد
بس فتنه که بر سر دل آرد.
سعدی.
دیده نگه داشتیم تا نرود دل
با همه عیاری از کمند نجستیم.
سعدی.
سعدیا دیده نگه داشتن از صورت خوب
نه چنان است که دل دادن و جان پروردن.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(سَ زَ دَ)
مقصر بودن. جرم داشتن. مجرم بودن:
به تو ار نظر حرام است بسی گناه دارم
چه کنم نمی توانم که نظر نگاه دارم.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبه داشتن
تصویر تبه داشتن
باطل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناه داشتن
تصویر پناه داشتن
ملجا داشتن ملاذ داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
فرهنگ لغت هوشیار
در چله خانه معتکف شدن مدت چهل روز مدت چهل روز بعبادت و ریاضت پرداختن، در روز چهلم مرگ عزیزی مراسم خاصی برپا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنیه داشتن
تصویر بنیه داشتن
ناتوانی توان نداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگاه داشتن
تصویر آگاه داشتن
آگاهی داشتن خبر داشتن مستحضربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گناه داشتن
تصویر گناه داشتن
مجرم بودن مقصر بودن خطا کار بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ننگ داشتن
تصویر ننگ داشتن
عار داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگه داشتن
تصویر نگه داشتن
يحفظ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نگه داشتن
تصویر نگه داشتن
Hold, Keep, Retain, Withhold
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نگه داشتن
تصویر نگه داشتن
tenir, garder, retenir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نگه داشتن
تصویر نگه داشتن
segurar, manter, reter
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نگه داشتن
تصویر نگه داشتن
sostener, mantener, retener
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نگه داشتن
تصویر نگه داشتن
trzymać, zatrzymywać, wstrzymywać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نگه داشتن
تصویر نگه داشتن
держать , удерживать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نگه داشتن
تصویر نگه داشتن
тримати , утримувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نگه داشتن
تصویر نگه داشتن
vasthouden, bewaren, behouden, inhouden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نگه داشتن
تصویر نگه داشتن
پکڑنا , رکھنا , برقرار رکھنا , روکنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نگه داشتن
تصویر نگه داشتن
tenere, mantenere, trattenere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نگه داشتن
تصویر نگه داشتن
ถือ , เก็บ , รักษา , ระงับ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نگه داشتن
تصویر نگه داشتن
להחזיק , לשמור , לשמור , לעכב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نگه داشتن
تصویر نگه داشتن
持つ , 保つ , 保留する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نگه داشتن
تصویر نگه داشتن
持有 , 保持 , 保留 , 扣留
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نگه داشتن
تصویر نگه داشتن
kushikilia, kuhifadhi, kudumisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نگه داشتن
تصویر نگه داشتن
halten, behalten, zurückhalten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نگه داشتن
تصویر نگه داشتن
memegang, menyimpan, mempertahankan, menahan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نگه داشتن
تصویر نگه داشتن
ধরতে , রাখা , ধারণ করা , বন্ধ রাখা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نگه داشتن
تصویر نگه داشتن
पकड़ना , रखना , बनाए रखना , रोकना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نگه داشتن
تصویر نگه داشتن
잡다 , 유지하다 , 보류하다
دیکشنری فارسی به کره ای